مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

دریا گناه مریم
همیشه سادگیشه
شاید یه زخم کهنه
حدیث زندگیشه

دریا دلم میگیره
از همه ی آدما
چرا نمک میزارن
رو زخم کهنه ی ما

دریا میخوام بدونم
چرا مریم غصه
همیشه کم میاره
پشت درای بسته

دریا گلایه دارم
از سرنوشت و تقدیر
چرا هی بسته میشم
به پاره های زنجیر.










قصه ی بید وقناری...

دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ

 

تو حیاط خونه ی من

گل و سبزه ها زیادن

اونقدر قشنگ و زیبان

بوی آسمونی دارن

 

بینشون یه بید زیباس

که برام خیلی عزیزه

میبینم که از خجالت

خم شده داره میریزه

 

میشنوم صدای گلها...

که دارن به طعنه میگن...؟!

واسه شونه ی شکسته

حالا چن جاییزه میدن...!؟

 

قه قه خنده ی گلها

دل آسمونو لرزوند

رعدی از تو آسمونا

یک کمی اونها رو ترسوند

 

با دلی شکسته رفتم

تا براش یه قصه گفتم

قصه ای که تا به امروز

واسه هیچ کسی نگفتم

 

.......

......

یه روزی روزگاری

کنار برکه ای سرد

یه بید نوجوونی

ساقه زد و شده سبز

 

بیده کنار برکه

برکه تو خواب نازه

این کار سرنوشته

اینا همش یه رازه

 

بید قویو زیبا

سرش رو به بالا بود

آخه گل قشنگ

کتاب و قصه ها بود

 

کنار بید زیبا

نه گل بود و نه خاری...؟!

فقط یه برکه میدید

تنها گل بهاری

 

یه روزی یه قناری

نشست رو شونه ی اون

وقتی صداشو سر داد

شده بهونه ی اون

 

صدای اون قناری

خوندنو یادش آورد

آخه اون صدا نداشت

اوخی ؟!  خیلی کم آورد

 

نمیشنید صداشو

قناری رو شاخه

هی میپرید به هر سو

آخ که چه دردی داره

 

بید صبور قصه

خو کرده به قناری

واسش چه عادتی شد

خوندنای تکراری

 

خو کرده به صداهاش

با خنده هاش میخندید

بید جوون قصه

یهو چه قدی کشید

 

یه روزی از اون روزا

شکارچی ناقلا

اومد و دونه پاشید

پای درختو یکجا

 

وقتی اومد قناری

چشاش به دونه ها خورد

خوشحالو شاد و خندون

نشست و اونها رو خورد

 

بیده میدید قناری

که داره طعمه میشه

نه زبونی...؟! نه حرفی

داره دیوونه میشه ؟!

 

نه دستی داشت نه پایی

نه بال و نه صدایی

کاری نکرد برا اون

چه درد بیدوایی؟!

 

بیده میدید قناری

گیر کرده توی قلاب

هر چی صدا زد کمک

هیچکی جوابش نداد

 

بید جوون قصه

نگاش کرد و غصه خورد

آخه صیاد قصه

قناریشو داشت میبرد

 

قناری گریه میکرد

بیده تنش میلرزید

کاش میتونست بپره

کاشکی به اون میرسید

 

قناری رفت و بیده

حتی گریه نکردش

تموم غم رو گذاشت

رو شونه های سردش

 

بعد یکی دو هفته

بیده به رنگ غم شد

شونه هایی خمیده

شاخه هایی که خم شد

 

یه روزی  از آسمون

شنیده بید مجنون

خدا یه نامه داده

گوش بده اونو بخون

 

......

.....

سلام گل زمینی

خسته نباشی گلم

نجابت گلا رو

من بتو هدیه میدم

 

تو ای گل با وفا

وفاتو هدیه کردی

واسه قناری من

نگفته گریه کردی

 

شکستی از تو درون

خدا صداتو شنید

قناریه قشنگت

از تو قفسها پرید

 

قناری تو الان

تو جنگلای سرده

واسه دیدن جنگل

قفس تجربه کرده

 

تجربه ی تو اینجا...!؟

شونه ی آویزونه

فکر نکنی که سادس

ارزش داره ...گرونه

 

........

.......

قصه ی بید و قناری

قصه ی پیام خدا

قصه ی صبر و سکوت

گلای خوب و با وفا

 

قصه ی شونه ی بید و...

قصه ی مرام و خوبی

میارزید به تازیانه

حتی قصه ی دروغی

 

قصه وقتی که تموم شد

همه ی گلا شنیدن

قطره های اشکو سیلاب..؟!

من خودم بودمو دیدم

 

گفتمش به بید زیبا

کاش دیگه غمی نبینی

قسمت تو بوده شاید

بشی الگوی زمینی

 

اگه غم نبوده شاید

شونه هات که خم نمیشد

گل تو زیباترینه...

گلای عالم نمیشد

 

گل من بخند همیشه

چون که این خواست خدا بود

تا که بشکنی خدا شی

خدا از خودت جدا بود

 

دعا میکنم همیشه

بمونی خوش وسلامت

این دعا خیره گل من

پس به این دعا کن عادت

 

بیا تا ترانه خون شیم

واسه خاطر خدامون

واسه عشق بیدریغش

که بشینه تو دلامون

 

وقتی قلبمون میگیره

یعنی دل تنگ خداشه

یعنی دل میخواد خدا رو

نمیخواد ازش جدا شه

 

حالا که تو تشنه موندی

قسمتت حسرت ابهاست

میتونی اینو بفهمی

آرزوی قطره دریاست.

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۱
مسافر 51

نظرات  (۶)

سلام مریم جون بابا هیچ معلومه تو کجایی ؟نیستی چرا سرت گرم چه کاریه  که دیگه یادی از ما نمیکنی ..چه داستان قشنگی بود خوشم اومد

 

آیینه چون شکست

قابی سیاه و خالی از او به جای ماند

به یاد دل که آینه بود

در خود گریستم

بی آینه چگونه در این قاب زیستم؟؟؟؟

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است جهانی با ماست

آسمان" نور" خدا" عشق" سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم!

در نبندیم به نور" در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحل دل برگیریم!

رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم!

زندگی !رسم پذیرایی از تقدیر است...
سلام، بنظرم یه ذره اش تو صفحه اصلی می بود و باقیش میرفت ادامه مطلب بهترتر بود

راستی خوشحال میشم نظرتونو در مورد مطلبم بدونم و راهکاری اگه داشته باشید!
http://oldman.blog.ir/post/25
این خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود . قشنگ به توان نمیدونم چند بود . خوش به حال بید مجنون .
سلام دوست عزیز
من تازه اینجا اومدم...
وبلاگ خوبی دارین اگه با تبادل لینک موافقین خبرم کنین...
ممنون از لطفتون.
۲۴ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۴۳ کوثر ✜عاشق شهید همّت✜
سلام
پنجمین جلسه ی منبر مجازی با حضور استاد عالیقدر آیت الله مکارم شیرازی برگزار خواهد شد.
منتظر حضور شما هستم.

اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی