کجاست...؟!
جمعه, ۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۵ ب.ظ
روزی با غافله ای عزم سفر داشته ام
بال و پر دیده و عاشق شده برداشته ام...؟!
پیشتر رفتم و...رفتم...
و رسیدم به خدا..!؟
قدمی بیش نمانده ...
دیدم...!؟
غل و زنجیر چرا بسته به پا...؟!
کعبه رو در رو بود
من اسیر زنجیر
خسته و...غم زده و...تشنه...
نشستم...؟!
منه خسته...منه زخمی...
و صدایی میگفت:
صبر کن غافله جآ مانده است
با هم آیید درون...!
....
...
چه عذابیست مرا...؟!
سالیانیست چرا غافله ام ناپیداست..
به من آهسته بگویید کجاست
تشنه لب مانده و چشمم در راست
به من آهسته بگویید...
کجاست...؟!
از کتاب : و شعر ...تنها بهانه ایست.
نوشته : مریم قاسمپور
۹۲/۱۰/۰۶