مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

دریا گناه مریم
همیشه سادگیشه
شاید یه زخم کهنه
حدیث زندگیشه

دریا دلم میگیره
از همه ی آدما
چرا نمک میزارن
رو زخم کهنه ی ما

دریا میخوام بدونم
چرا مریم غصه
همیشه کم میاره
پشت درای بسته

دریا گلایه دارم
از سرنوشت و تقدیر
چرا هی بسته میشم
به پاره های زنجیر.










مولود کعبه...

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۰۲ ق.ظ

 

 

یا علی یاعلی یا علی و یا علی 

مرحم
زخم درونم پا گرفت 

باز دلم یک مرحم از
آقا گرفت 
 


یا علی یا علی یاعلی و یا علی 

یا علی دست منو
دامان تو 

خواهشی دارم من از ایوان تو
 


یا علی یا علی یاعلی و یا علی

بیقرارم شادمانم میکنی

من زمینم آسمانم
میکنی
 


یا علی یاعلی یاعلی و یا علی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۳
مسافر 51

نظرات  (۸)

حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است...آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه

عشق اگر عشق است عشق زینب است

صبح ازل طلیعه ایّام زینب است

پاینده تا به شام ابد نام زینب است

در راه دین لباس شهامت چو دوختند

زیبنده آن لباس بر اندام زینب است

یاده کوچه مدینه می زنه آتیش به سینه
مونده رو صورت مادر،جای پنج انگشت کینه
مادرم که بی حبیبه،به غم و غصه عجینه
به خدا قسم که مزد،دختر نبی همینه
دشمنا با هم نشستند،تو کوچه راهشو بستند
فدکش رو پاره کردند،دست و بازوشو شکستند
حرمت نمک گرفتند،ازدیوارکمک گرفتند
مادر مجروح ما رو،به زیرکتک گرفتند
تک وتنها توی کوچه دست پای اون می لررید
جلوی چشمم رو خاکا مادرم تو خون می غلطید
دست به دست هم که دادند ظلم بی حد و حساب شد
وقتی مادرم زمین خورد دنیا رو سرم خراب شد
خودمو بهش رسوندم کنج دیوارش کشوندم
چادر خاکیشو بادست گریه کردم وتکوندم
از نفس نفس زدنهاش جگرم سوخت و کباب شد
تا به خونمون رسیدم دل من زغصه آب شد  
 سلام خدای خوب من


تمامی ندارد !

تا آخر عمر بدهکارت هستم .


خدایا...

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم .

بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم .

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم .

بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم .

بابت هر گره ای که به دستم کور شد و تو را مقصر دانستم ...

مرا ببخش ...
 
سپاسگزارم آن روز،دلش هوای دریا می کرد بیتابی خویش را،هویدا می کرد حیرت زده در آینه اشک فرات تصویر رقیه را، تماشا می کرد
ظرفیت کودکانه
خانه های قدیم رادیدی؟همچنان که درش بزرگتر است
گرکه میخی به داخل در خورد این سر از آن سرش بزرگتر است
حال بنشین خودت حساب بکن لگد و تازیانه و اینکه
پشت در مادری ست که قطعا درب از پیکرش بزرگتر است
صحنه ها در ادامه ی این شعر،بسته دستان باز مولا را
توی این خانه غصه هست ولی غصه ی حیدرش بزرگتر است
حیدری که به خانه اش  دیده هیجده ساله قدکمانش را
بارها گفته با خودش نکند از خودش همسرش بزرگتراست
ظرفیت های کودکانش را می شناسد علی به وقت نیاز
یکی از دردهای او اینکه حسن از خواهرش بزرگتر است
حسنی که کنار مادر خود هر قدر قد کشیده است بو چشم
دیده دست کثیف آن ملعون از سر مادرش بزرگتر است....
مهدی رحیمی (دلیجان) 
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند
1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت

می سپارمت به لبخندها گرچه خود مهمان بغض های بی دلیلم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی