مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

مریم و ... نی نامه

در کلبه ما رونق اگر نیست ...صفا هست.

دریا گناه مریم
همیشه سادگیشه
شاید یه زخم کهنه
حدیث زندگیشه

دریا دلم میگیره
از همه ی آدما
چرا نمک میزارن
رو زخم کهنه ی ما

دریا میخوام بدونم
چرا مریم غصه
همیشه کم میاره
پشت درای بسته

دریا گلایه دارم
از سرنوشت و تقدیر
چرا هی بسته میشم
به پاره های زنجیر.










۶ مطلب با موضوع «کتاب شعر من...» ثبت شده است

 

کمی آهسته تر باران...؟!

 

کمی با ما مدارا کن

 

که شاید کارگر در راه برگشت است و...

 

بی چتر است و...

 

پایش بیرمق مانده

 

کمی آهسته تر باران...

 

که چتر کاسب میوه فروش شهر ...برگشته

 

مدارا کن کمی ...باران...؟!

 

که شاید سقف پیری طاقتش کم گشته و...

 

میلرزد و...

 

میترسدو...

 

ترس از خزان دارد

 

کمی آهسته تر باران...؟!دلم میلرزد انگاری...؟!

 

و شاید مادریدلشوره ی فرزند در راه کلاسش را بدل دارد

 

کمی آهسته تر باران...؟!

 

کمی با ما مداراکن...

 

کمی آهسته دل وا کن

 

کمی آهسته تر باران

کمی با ما مدارا کن

 

 

مریم قاسمپور  10/ 6 / 1394

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۲
مسافر 51

 

تقدیم به امام زمانم...

 

قافله...

 

 

روزی با قافله ای عزم سفر داشته ام

 

بال و پر دیده و عاشق شده ...

 

برداشته ام.

 

پیشتر رفتم و...رفتم ...

 

و رسیدم بخدا

 

قدمی بیش نمانده دیدم

 

غل و زنجیر چرا بسته به پا...؟!

 

کعبه رو در رو بود...

 

من اسیر زنجیر

 

خسته و...غم زده و....تشنه 

 

نشستم...

 

من خسته...؟! من زخمی...

 

و صدایی میگفت :

 

صبر کن قافله جا مانده است

 

با هم آیید درون

...

چه عذابیست مرا؟!

 

سالیانیست چرا قافله ام ناپیداست

 

به من آهسته بگویید:

 

کجاست.

 

تشنه لب مانده و چشمم در راست

 

بمن آهسته بگویید...

 

کجاست.

 

بمن آهسته بگویید کجاست.

 

 

از کتاب : وشعر...؟! تنها بهانه ایست.

نوشته : مریم قاسمپور

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۱
مسافر 51

 

غریب قصه های بی زبونم

 

قلم بدس میگیرم و میخونم

 

کاشکی بدونن آدمای قصه م...؟!

 

که من بپاشون تا ابد میمونم .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۳۳
مسافر 51

 

 

روزی با غافله ای عزم سفر داشته ام

 

بال و پر دیده و عاشق شده برداشته ام...؟!

 

پیشتر  رفتم و...رفتم...

 

و رسیدم به خدا..!؟

 

قدمی بیش نمانده ...

 

  دیدم...!؟

 

غل و زنجیر چرا بسته به پا...؟!

 

کعبه رو در رو بود

 

من اسیر زنجیر

 

خسته و...غم زده و...تشنه...

 

نشستم...؟!

 

منه خسته...منه زخمی...

 

و صدایی میگفت:

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۱:۱۵
مسافر 51

 

 

سلامم سرد و آهم پر ز آتیش

 

        میان مهره ها گم میکنم خویش

 

 

              یکی رخ میشود در جمع سرباز

 

 

                       و من تا بینهایت میشوم کیش

 

از کتاب : و شعر... تنها بهانه یست   

نوشته : مریم قاسم پور

   

 

 

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۷:۲۴
مسافر 51

 

 

گفتی ببار...ابری نبود

 

 

گفتی بیار...جامی نبود

 

 

گفتی بمان... قراری نبود

 

 

گفتی بخوان...صدایی نبود

 

 

گفتی برو؟!...

 

 

بغضم  شکست...

 

 

ابرها باریدند

 

 

دستها جامی  شدند

 

 

..و آرام شدم

 

 

پس خواندم:  خدایا ...به امید تو

 

 

و ماندگار شدم در جاده تنهایی.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

 

 

از کتاب : و شعر تنها بهانه ئست

نوشته : مریم قاسم پور

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۰
مسافر 51