منو یک قلم و دفتر
منو یک خالق تنها...
تو خلوتکده ی قلبم
میمونیم تا ابد اینجا...!
قلم...؟ بی تدبیر پرسه نزن بر مدار عشق
گمان نکن شکسته دگر هر دوبال عشق...!
اینجا شکفته اند نیلوفران آبی بسیار
تا بوسه زنند هر کدامشان ...بر جمال عشق.
هنوزم من همان مریم
که میگه ذکر یا الله...
هنوزم با قلم جورم
هنوزم بازه این درها.
من از سکوت سنگها میفهمم اینرا...!؟
چقدر بی هم زبانی درد دارد
چرا هر شیشه ای وقت شکستن
کنارش آه های سرد دارد.
دیروز برسم احترام مرده ها و مانده گاری رسومات محلی قدیمی...
رفتیم سر مزار جمع شدیم
اینروز به اسم جشن مرده گان نامگذاری شده .
به اینصورت که همه به نیت امواتشون چیزی میخرنو میارنو دور هم میشینن و میخورن ...
خوب ما هم نشستیم اینقدر خوردیم تا.....!؟
اما خوب کاش جای این همه اسراف
این پولو جمع میکردیمو به محتاجی میدادیم و کمتر بریز و بپاش میکردیم...کاش .
شرمنده منم مریم و نی نامه...خدایا...!
هر بار خطا کردم و گفتی که تو بآز آ
بزرگی...!
به درایت و تدبیر
به مهار خشم در زنجیر
و به خوش خلقی عالمگیر است.