شاکی روزه گار و...
اسیر دست فریاد
زندگی زمینی
همینو یاد من داد
سهم من از آسمون
یه راه بی عبوره
یه گیتار قدیمی...
پر از زخم و غروره.
منم شمع مزاری که...
بنای سوختن دارد
یکی آهسته میآید...
یکی میل سخن دارد.
واسه چشمه های کوچیک...
آسمون قد یه دریاست
واسه دریا آسمونا
وسعت دلای زیباست
کاش نگاه آخر من..
پره اشک شادی باشه
کاش تموم لحظه هاتون
همیشه بهاری باشه.
دلی شکست مسیر عبور را گم کرد
نگاه کردو سکوت و...فقط تبسم کرد
غرور داشت نگفت از عذاب تنهایی
چقدر غربت این قصه را تحمل کرد.
این منم میان دفتر و قلم
ان تویی میان آن فرشته ها
تو مرا ازین زمین طلب کنی
من تو را میان این نوشته ها.
دلخوشیم با بهار
فصل سبز روزگار
غافلیم ز اصل خویش....
به کجا کشیده کار....؟!
شدی دریای احساسی ...
که صد شوق سفر داره
مشو دیوانه ی ساحل
که هر گامش خطر داره...
من پذیرفتم غم تقدیر را
زخمهای شاکی از زنجیر را...
من پذیرفتم که غربت سهم ماست
سهم دلهای غریب و بی ریاست.
من اول مینوسیم ساده ساده
قلم هم میرود پای پیاده
قلم با عشق زهرا میرود پیش
منم سرگرم روز زن برا خویش....