قصه ی کرببلا...
قصه ی عشق و رشادت
قصه ی ظهر و اسیری
قصه ی کودک خسته...!
قصه ی غنچه ی پرپر...
قصه ی کشتن اکبر
قصه ی دامن و آتش...!
قصه خار بیابان
قصه ی سرها و نیزه...!
قصه ی تلخ اسارت
...
...
قصه ها نقل شده چندین قرن...!
کاش میشد اینبار
تلخی اینهمه غم را ...
بدرستی همه تعبیر کنیم...؟!
کاش میفهمیدیم...!؟
قصه ی عشق دری دیگر داشت
قصه از زاویه ای دیگر بود؟!...
عشق دردیست که مرحم میخواست...!؟
عاشق از راه رسید...
و به او مرحم داد!
ولی افسوس که ما از قصه ...!؟
گریه را فهمیدیم...!
تشنگی یعنی که:
عشق بیدار و مسلمان در خواب...!