ساده نیست ...؟!
در رخ دنیا مات ماندن
چون خالق دنیا رخ پنهان زمین است.
ساده نیست ...؟!
در رخ دنیا مات ماندن
چون خالق دنیا رخ پنهان زمین است.
کدامین آسمان ابریــــست
که ماه اینگونه پنهان است
کدامین چشمه خشـــکیده
کدامین برکه جوشان است
کدامیـــــــن عاشق تنـــها
بگو دســـت دعــــــــا دارد
کدامین عشق بیدار است
کدامین عشــــــق جا دارد
بگو ای مـــــــــــاه پنهانی
چرا تا صبـــــــــح بیداری
برای برکه ها هـــــــم تو
مگر قصد دعــــــــا داری
بهار اینجا چقدر تنهاســـت
چقدر این آسمان پیر است
نگو پشت دعا خالیســـــت
نگو این دست تقدیر است
نگو پشت دعا خالیســـت
نگو این چشمه خشکیده
بگو ای ماه پنــــــــــهانم
بهارت را که دزدیــده...؟!
سهم من از آسمون
یه راه بی عبوره
یه گیتار قدیمی...
پر از زخم و غروره.
هنوزم من همان مریم...
که میگه ذکر یا الله
هنوزم با قلم جورم...
هنوزم بازه این درها.
منم شمع مزاری که...
بنای سوختن دارد
یکی آهسته میآید...
یکی میل سخن دارد.
من به هوای دلمو...دل به هوای ظهور...
شاعرمو شعر شده مونس و سنگ صبور.
صادقانه مینویسم...
ناباورانه میخوانی...!
من از سودایی که بسر دارم
تو از چیزی که نمیدانی....؟!