ابرها از زمین به آسمان میروند...
ویکسان بر سر همه میبارند.
دلخسته تر از دریا
دلمرده تر از ساحل
نفرین به دردامون
نفرین به مرگ دل.
لالایی شاعر تنها
لالایی شعر بیهوده
لالایی این قلم انگار
همیشه مونسم بوده.
لالا یی واژه میترسه
ازین نیرنگ آدمها
لالایی خسته از امروز
لالایی خسته از فردا...
هنوزم گیج گیجم...
هنوز بیتاب بیتاب
منو درد عجیبی ...
که بر جان من افتاد.
زائرم آقا جوابم میدهی
تشنه ام یک جرئه آبم می دهی
آرزو دارم شوم سیراب عشق
مشق عشق آقا...تو یادم میدهی...؟