غصه نخور دل غریب مریم
کی پر و بالتو زده شکسته
کی تو حصار جاده باتبر باز
به قصد شاخ و برگ تو نشته...؟!
غصه نخور دل غریب مریم
کی پر و بالتو زده شکسته
کی تو حصار جاده باتبر باز
به قصد شاخ و برگ تو نشته...؟!
رسم رفاقت را نمیدانی ...
منو...
قلم و...
دفترم...
سالهاست...!؟
که این قصه را میدانیم.
خسته تر از سرنوشت ...
بدون جبر زنجیر
دفتر مشق مریم
از جمله ها شده سیر.
لالا لالا شب یلدا
بگو سرده چرا اینجا
بگو از نسل پاییزی...؟!
و یا فصل یخ و سرما...؟!
لالا لالا بیا یلدا
محبت یخ زده اینجا
تموم چشمه خشکیده
بیا یلدا ...بیا یلدا
بیا یلدا کنار هم
بگوییم از رگ و ریشه
بیایی فال حافظ هم
نصیب جمع ما میشه
لالا لالا بیا یلدا
سوال ویژه ای دارم
چرا از آدما بعضی
تو غمها ریشه میزارن...!؟
بگو یلدا چرا آنجا...!؟
یکی کز کرده ...غمگینه
مگه تو این شب زیبا
کسی اینجوری میشینه
بگو یلدا چرا تنگه
دل غمگین و تب دارش...؟!
گفتی ببار...ابری نبود
گفتی بیار...جامی نبود
گفتی بمان... قراری نبود
گفتی بخوان...صدایی نبود
گفتی برو؟!...
بغضم شکست...
ابرها باریدند
دستها جامی شدند
..و آرام شدم
پس خواندم: خدایا ...به امید تو
و ماندگار شدم در جاده تنهایی.
از کتاب : و شعر تنها بهانه ئست
نوشته : مریم قاسم پور
میپرسند:
کجایی...؟!
میگویم باغم...!
میگویند:
خوش بحالت
و من...
مانده ام....!
... با غم هایم.
اگر رفتم از این دنیا بگویید...؟!
که غربت با دل او آشنا بود
بگویید : زخم او مرحم نمیخواست...!
بگویید سهم او رنج و بلا بود.
اسارت یعنی که پرنده باشی...
اما...!؟
یه نخ بپات بسته باشه
وقتی که خواستی بپری..!؟
یکی راتو بسته باشه.
سهم من از روزگار...
یک دل خالی و تنگ
سهم دلاتون بشه
ثانیه های قشنگ.
یه سلام شاعرانه
بتو پاییز طلایی
که نجابت قشنگت
هدیه میشه گاه گاهی
دست تو همیشه خالی
دلتم همیشه دریا
اومدی برسم ایام...
رسیدی بازم پیش ما
میدونم بهونه جور شد
تو رو از خاطره ها برد
ولی دست سرنوشتم...
تو رو باز برامون آورد
همه میگن غم پاییز
که آخه یکی دوتا نیست
پیرهنش همیشه زرد و...
چشماشم همیشه خیس
الهی دورت بگردم
پاییز همیشه زیبا
عاشق پیرهن زردت
شده این مریم تنها...
مریم قصه میدونه...