بهار آمد ...بهاری رفت آری...
به گل بنشست آواز قناری
گل مظلوم عالم فاطمه جان...
بگو برشیعه رازی را که داری.
بهار آمد ...بهاری رفت آری...
به گل بنشست آواز قناری
گل مظلوم عالم فاطمه جان...
بگو برشیعه رازی را که داری.
دلتنگ بودن افتخاری نیست
دل سنگ بودن عادت دنیاست
من از تمام جاده بیزارم
اینجا فقط در قلب من غوغاست
دستای خالی و سردم
همیشه خالیه اینجا
کاش عمر خاکی مریم
نبوده هرگز بدنیا.
غصه نخور هم وطن
دنیا یه شوره زاره
آدم توی شوره زار
همش فکر فراره.
ابر سرگردونی ...
میره سمت آب دریا
تلخی خاطره هاشو
میپاشه رو خاک دنیا.
دلخسته تر از دریا
دلمرده تر از ساحل
نفرین به دردامون
نفرین به مرگ دل.
لالایی شاعر تنها
لالایی شعر بیهوده
لالایی این قلم انگار
همیشه مونسم بوده.
لالا یی واژه میترسه
ازین نیرنگ آدمها
لالایی خسته از امروز
لالایی خسته از فردا...
هنوزم گیج گیجم...
هنوز بیتاب بیتاب
منو درد عجیبی ...
که بر جان من افتاد.
دریا صبرم سر اومد
میون آب و آتیش...؟!
نمیدونم که ماتم
یا تا ابد شدم کیش.