نمیگنجه تو شعر و تو غزلهام
تموم خوبیای تو (( یگانه ))
تویی شمعی که میسوزی برا ما...
و ما سر گرم گشتن دور خانه.
نمیگنجه تو شعر و تو غزلهام
تموم خوبیای تو (( یگانه ))
تویی شمعی که میسوزی برا ما...
و ما سر گرم گشتن دور خانه.
غصه نخور دل غریب مریم
کی پر و بالتو زده شکسته
کی تو حصار جاده باتبر باز
به قصد شاخ و برگ تو نشته...؟!
خسته تر از سرنوشت ...
بدون جبر زنجیر
دفتر مشق مریم
از جمله ها شده سیر.
سلامم سرد و آهم پر ز آتیش
میان مهره ها گم میکنم خویش
یکی رخ میشود در جمع سرباز
و من تا بینهایت میشوم کیش
از کتاب : و شعر... تنها بهانه یست
نوشته : مریم قاسم پور
اگر رفتم از این دنیا بگویید...؟!
که غربت با دل او آشنا بود
بگویید : زخم او مرحم نمیخواست...!
بگویید سهم او رنج و بلا بود.
سهم من از روزگار...
یک دل خالی و تنگ
سهم دلاتون بشه
ثانیه های قشنگ.
الهی دورت بگردم...
پاییز همیشه زیبا
عاشق پیرهن زردت
شده مریم قصه ها...
یک لحظه چرا نگاه به گندم کردم
ای وآی نگاه به سیب مردم کـردم
نفرین به نادانی و سرگردانـــی
یارب نکند که راهمو گم کـــردم.